جيگرمجيگرم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
قلوه هاقلوه ها، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره
قلبمقلبم، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

گل دخترا

بدون عنوان

گل دخترا سلام.   امروز دوم رمضان است و تولد قلبم به تاريخ قمرى ،و براى من ياد آور سختترين روزهاى زندگيم. روزى كه قلبم متولد شد و برايم نوع ديگرى از مادر بودن را آفريد. اصلاً مادرى و زنيتم با او كامل شد. شايد خواست خدا هم از آفرينش او برايم همين بود. اينكه من كامل تر و عاقل تر بشم. هم دوران بارداريش برايم متفاوت بود و هم به دنيا آمدنش. در زمان بار دارى فقط وقتى كه توى شكمم تكون ميخورد يادم مى آمد كه كودكى در شكم دارم. داىماً در حال فعاليت بودم و با وجود قلوه هام وقت رسيدن به خودم رو نداشتم و قلبم با صبورى تمام همكارى كرد. بعد از زايمان هم انگار كه نه انگار من جراحى شدم،بسيار سرحال و بدون درد از بيمارستان اومدم خونه ى خودمون. البته ...
20 تير 1392

بدون عنوان

سلام گل دخترا. از سفر برگشتيم،يه سفر اتفاقى و عجله اى كه بسيار هم خوش گذشت(شايد بخاطر اينكه هيچ شخص مذكرى باما نبود). داستان سفر ما از اونجا آغاز شد كه بابايى از سه هفته ى پيش وتا هفته ها ى آينده بخاطر سر و سامان دادن كارهايش از ساعت شش صبح از خونه بيرون ميرفت و ده شب برميگشت و از خستگى زود خوابش ميبرد ومن هم غرغر كه اين طورى نميتونم ، خسته شدم. بهمين خاطر تصميم گرفتم دست شما رو بگيرم برم سفر و بابايى هم كه ميخواست از غرغر هاى من خلاص بشه هيچ مخالفتى نكرد. بايد جايى ميرفتيم كه هم راحت باشيم و هم نيروى كمكى باشه و از اونجايى كه مامان جون اومده اهواز و عمه ها تنها بودن راهى تهران شديم واولين سفر تنهاييمون رو آغاز كرديم. سفر بسيار دلچسبى ...
1 تير 1392

بدون عنوان

گل دخترا سلام. طى يك عمليات انتهارى اومديم سفــــــــر،البته بدون بابا. فكرش رو بكنيد چه سختى رو به جون خريدم. الان تهرانيم،پيش عمه ها. جزييات سفر رو بعداً واستون مينويسم.....
27 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل دخترا می باشد